درود

شادزی

مهرافزون



مهتاب لوند

بر دشت نور می پاشید

ستارگان رند

چشمک زنان همراهیش می کردند

دشت لخت

آرام آرام

در بستر پاییز می خزید

زمستان خوش غیرت

منتظر جدایی آن دو بود




ارادتمند

بنده ی کم ترین